خودداری کردن از اقدام به کاری. بازایستادن از انجام دادن عملی. توقف در کاری. دست نگه داشتن. درنگ کردن. صبر کردن. توقف کردن: بفرمود تاهرکه بود از سپاه ز باغ کسان دست دارد نگاه. نظامی
خودداری کردن از اقدام به کاری. بازایستادن از انجام دادن عملی. توقف در کاری. دست نگه داشتن. درنگ کردن. صبر کردن. توقف کردن: بفرمود تاهرکه بود از سپاه ز باغ کسان دست دارد نگاه. نظامی